مغزهای سهگانه و آشنایی با این سه مغز
مغزهای سهگانه را آقای مک لین برای اولین بار ارائه نمود به این صورت که او مغز را به سه قسمت تقسیم نمود شامل
مغز قدیم
مغزمیانی یا احساسی
مغز جدید یا منطقی
که کارکرد این سه مغز در یک راستا نیست و دقیقا در تضاد برهمدیگر عمل خواهند کرد
مگر آن که هنگامی که کار منطقی بخواهیم انجام دهیم موانعی که مغز قدیم و احساسی می گذارند را آن کار نداشته باشد
کارکرد مغز قدیم از مغزهای سهگانه
مغز قدیم در قسمت درونی مغزما قرار دارد و کار آن حفظ بقاء می باشد از خطراتی که در اطراف ما قرار دارد تا ما را حفظ کند
برای مثال هنگامی که دست خودمان را به طور ناگهانی به یک جسم داغی برخورد می کند سریع دست خودمان را پس میکشیم
همان دستوری که باعث شده دستمان را به سمت خودمان بکشیم دستور مغز قدیم است و بعد از آن تازه دردمان می آید
و دو دستور بیشتر نمی تواند بدهد بجنگ یا فرار کند به این صورت اگر بفهمد زور و قدرت مقابله را دارد می جنگد واگر نداشته باشد فرار خواهد کرد
و از کارهای که این مغز انجام خواهد داد این است که هر اتفاقی که رخ می دهد می خواهد در همان گام اول آن را حل و فصل کند و به مغزهای میانی و جدید با به طور کلی بالاتر که انرژی بیشتری و زحمت بیشتری را ایجاد می کند نرود
کارکرد مغز میانی
مغز میانی بر روی مغز قدیم قرار دارد و بیشتر اعمالی که مربوط به احساسات و عواطف باشد را جواب خواهد داد
کار آن اعمال شادی، غم، عشق و … است
این را بدانیم که هر تصمیمی را که بخواهیم بگیریم احساسات ما در آن درگیر خواهد بود و بدون آن نخواهیم گرفت
کارکرد مغز جدید
مغز جدید روی مغز میانی قرار دارد و کار آن تجزیه و تحلیل می باشد تفاوت اصلی ما انسانها با سایر موجودات در همین مغز جدیدی است که داریم
در همین لحظه که دارم این متن را می نویسم مغز جدید دارد اطاعاتی را که در ذهنم می باشد را تجزیه و تحلیل می کند و آن را روی صفحه کلید منتقل می کنم
خواستههای مغزهای سهگانه
هر کدام از این مغزها به صورت جداگانه ولی با هم کار خواهند کرد که در ادامه به نیازهای که هر کدام از این مغزها دارند اشاره خواهیم کرد
خواستههای مغز قدیم
از آنجایی که کار مغز قدیم حفظ بقاء است لذا اولین وظیفه آن این است که انرژی ما را به صورت بهینه مصرف کند و از صرف انرژی بیهوده جلوگیری کند
به این صورت که از هر کاری که برایش انرژی به همراه داشته باشد صرف نظر خواهد نمود
دومین خواستهای مغز قدیم این است که آیا این کار و اتفاق برای او خطرناک است یا خیر زیرا یکی از اولویتهای او زنده بودن است برای همین اگر یک پلاستیک مشگی بلند را ببینیم و متوجه نباشیم یک لحظه فکر می کنیم مار است و فرار خواهیم کرد و بعد متوجه خواهیم شد یک پلاستیک بلند بوده است
خواسته های مغز میانی
این مغز که روی موارد جذاب توجه زیادی را دارد به این صورت موضوعاتی را که جذاب نباشند را فیلتر خواهد کرد و تنها کارهای را انجام خواهد داد که به او احساس خوبی بدهد
برای مثال اگر یک سخنران به صورت کم انرژی صحبت می کند مغز احساسی ما به صورتی عمل می کند که دیگر توجه اش را از سخنران بردارد و حواس شما را پرت خواهد کرد
مغزهای سهگانه
از خواسته ای مغز میانی این است که آیا موضوع دوست داشتنی است یا نه اگر دوست داشتنی باشد به سمت آن خواهد رفت و اگر موضوع دوست داشتنی نباشد شما را از رفتن به سمت آن منصرف خواهد کرد
از خواسته های مغز میانی این است که از جزئیات زیادی فراری است زیرا جزئیات برای او جذابیت به همراه ندارد برای همین هنگامی کتابی که دارای جزئیات باشد حس خوبی پیدا نخواهیم کرد
خواستههای مغز جدید
مغز منطقی یا همان تعریفی که همه از مغز داریم به این صورت است و هرکاری که با منطق در یک راستا باشد به آن عمل خواهد کرد آیا به درد من خواهد خورد
و هر اقدامی که شما را به سمت موفقیت بیشتر سوق می دهد چون با سختی همراه است و مغز منطقی آن را قبول دارد که باید انجام دهیم
درگیری های این مغزهای سهگانه
همان طور که در ابتدایی این مقاله گفتم کارکرد این سه مغز در تضاد با هم می باشد که در ادامه با یک مثال این درگیری که بین این سه مغز ایجاد خواهد شد رابیان خواهیم کرد
هنگامی که بخواهیم صبح از خواب بلند شویم با سه مغز و درگیری های که پیش خواهد آمد روبه رو خواهیم شد
به این صورت که مغز خزنده می گوید بخواب تو با خوابیدن انرژی بدست خواهی آورد
مغز میانی هم می گوید یکم دیگر بخواب بعدش بلند خواهی شد و هرکدام که لذت بیشتری را بدهد انجام خواهد داد برای مثال اگر باید سر کار برویم مغز میانی خواب را ترجیح می دهد
ولی اگر با یک شریک عاطفی یا دوستی که خیلی اهمیت برایمان دارد قرار داشته باشیم سریع بلند خواهیم شد
مغز جدید هم می گوید اگر بخواهی بلند شوی باید برخیزی و خواب دیگر بس است و برای موفق شدن باید تلاش کنی
نکته ای جالبی که در اینجا وجود دارد قدرت مغزخزنده بیشتر از احساسی و قدرت معز احساسی هم بیشتر از مغز جدید می باشد
مغزهای سهگانه
برای همین هنگامی که بخواهیم تصمیم به انجام کاری بکنیم از مغز میانی و قدیم وسوسههای می آید که این کار را انجام ندهیم مگر آن که به مرحلهای خودآگاهی برسیم و بتوانیم آن را کنترل کنیم و هنگامی که بخواهیم کاری را انجام دهیم وسوسه نشویم
برای مثال همه ای ما می دانیم نوشابه ضرر دارد و دارای قند فراوانی است و اصلا برای بدنمان مفید نخواهد بود و این را مغز جدید یا منطقی قبول دارد ولی می بینیم که از نوشابه استفاده می کنیم زیرا مغز احساسی و قدیم قدرت بیشتری را برای دستوری که مغز منطقی خواهد داد از همین طریق نوشابه را با این که می دانیم ضرر دارد مصرف می کنیم
دیدگاهتان را بنویسید